کد مطلب:28748 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

نقش عوامل نفوذی












در پایان، نكته ای كه در تحلیل و ریشه یابی فتنه خوارج نباید مورد غفلت قرار گیرد، نقش عوامل نفوذی خارجی (بویژه نفوذی های «قاسطین») در انحراف «مارقین» است. هرچند با پنهانكاری هایی كه در این زمینه به طور طبیعی وجود دارد، دسترسی به اسناد تاریخی برای اثبات این ادّعا دشوار است؛ امّا از طریق قرائن، تا حدودی می توان به مقصود رسید. یكی از قرائنی كه می تواند پژوهشگر را در این زمینه یاری دهد، بررسی نقش اشعث در این فتنه است.[1].

تأمّل در روایات تاریخی و بویژه آنچه در كتاب ارجمند وقعة صِفّین درباره اشعث و موضعگیری او در اوج درگیری صِفّین و پس از آن آمده است، تردیدی باقی نمی گذارد كه او یا به خاطر عزل شدنش از حكومت آذربایجان[2] و كنار گذاشته شدن از ریاست قبیله اش[3] و یا به سبب دیگرگونی های اعتقادی و تزلزل در باورهای دینی، هیچ گونه پیوندی با علی علیه السلام نداشت و نوعی چهره نفوذی معاویه در سپاه علی علیه السلام بود. این كلام ابن ابی الحدید درباره وی، بسی تأمّل برانگیز است:

كُلُّ فَسادٍ كانَ فی خِلافَةِ عَلِیّ علیه السلام وكُلُّ اضطِرابٍ حَدَثَ فَأَصلُهُ الأَشعَثُ.[4].

هر فساد و اغتشاشی كه در خلافت علی علیه السلام به وجود آمد، ریشه آن اشعث بود.

اشعث به ارتباط با جبهه معاویه متّهم بود و خودْ این نكته را می پایید و می كوشید كاری نكند كه این راز از پرده برون افتد. او به هنگام عزل نیز آهنگ معاویه كرده بود و قومش او را باز داشته بودند.[5] پیوندهای او با معاویه و گفتگویش با فرستادگان او نیز دلیل است بر این كه وی در ورای ظاهرش، به گونه عامل معاویه تلاش می كرده است.[6].

او در هنگامه اوج نبرد و درماندگی سپاه معاویه و بروز نشانه های پیروزی سپاه علی علیه السلام در میان قبیله اش سخن گفت، و بی سرپرستی زنان و فرزندان را در پیش دید آنان نهاد و تزلزل شگفتی به وجود آورد[7] و چون سپاهیان معاویه با نیرنگ عمرو قرآن را بر سر نیزه كردند، خطابه خواند و علی علیه السلام را به پذیرش صلح، مجبور كرد[8] و چون بنا بر حكمیّت شد و علی علیه السلام مالك و یا ابن عبّاس را پیشنهاد كرد، اشعث با تمام توان، مخالفت ورزید[9] و چون متن پیمان حكمیّت نوشته شد، آن را در میان سپاهیان گزارش نمود.

كسانی از سپاه فریاد برآوردند كه:«حكم، تنها از آنِ خداست»[10] و پس از آن كه اندكی رازهای توطئه روشن شد، همان فریب خوردگان، علی علیه السلام را به ارتكاب گناه متّهم كردند و از او خواستند توبه كند و چون علی علیه السلام با تعبیری لطیف خواست فتنه را خاموش كند و نیروها را به سوی شام بسیج كند، اشعث فتنه جویی را ادامه داد و بار دیگر فریب خوردگان را كه می رفتند سر بر آستان حق نهند، به جایگاه آغازینشان برگردانْد و فتنه را شعله ورتر كرد.[11].

بدین سان، او تخم فتنه را كاشت و با كسان بسیاری سرِ خویش گرفت و از سپاه علی علیه السلام بیرون رفت و آهنگ كوفه كرد.

اشعث، جانی آلوده و ذهنی بیمار و موضعی خصمانه داشت، و بدین سان، نقش فتنه گری خود را به گونه ای بس مؤثّر در جریان نهروان بازی كرد. او نه براساس معیارهای الهی و انسانی، بلكه بر اساس هواهای نفسانی، گرایش هایِ مادّی و عصبیّت های قبیله ای موضع می گرفت. این نكته نیز گفتنی است كه چون علی علیه السلام عبد اللَّه بن عباس را به عنوان حَكَمْ پیشنهاد كرد، اشعث گفت:

لا وَاللَّهِ لا یَحكُمُ فیها مُضَرِیّانِ حَتّی تَقومَ السّاعَةُ! ولكِنِ اجعَلهُ رَجُلاً مِن أهلِ الیَمَنِ إذ جَعَلوا رَجُلاً مِن مُضَرَ. فَقالَ عَلِیّ علیه السلام:إنّی أخافُ أن یُخدَعَ یَمَنِیُّكُم، فَإنَّ عَمراً لَیسَ مِنَ اللَّهِ فی شَی ءٍ إذا كانَ لَهُ فی أمرٍ هَویً. فَقالَ الأَشعَثُ:وَاللَّهِ لَأَن یَحكُما بِبَعضِ ما نَكرَهُ وأحَدُهُما مِن أهلِ الیَمَنِ، أحَبُّ إلَینا مِن أن یَكونَ بَعضُ ما نُحِبُّ فی حُكمِهِما وهُما مُضَرِیّانِ![12].

نه! به خدا سوگند، تا قیامت بر پا شود، نباید دو تن از مُضَر در این بابْ داوری كنند. اكنون كه ایشان مردی از مُضَر را به داوری گزیده اند، تو مردی از یمن برگزین.

علی علیه السلام گفت:«من بیم دارم كه یمنیِ شما فریفته شود؛ زیرا عمرو كسی نیست كه اگر در كاری به هوای نَفْس تن دهد، ذرّه ای از خدا پروا كند».

اشعث گفت:به خدا سوگند، اگر یكی از از آن دو یمنی باشد و داوری شان برابر با بخشی از خواسته ما نباشد، برای ما دوست داشتنی تر است از آن كه هر دو مُضَری باشند و داوری شان برابر با بخشی از خواسته ما باشد.

بدین سان، عصبیّتِ قبیله ای و خوی جاهلی اشعث و تنی چند از همراهانش كه پس از آن، جریان آفرینی نهروان را به دست گرفتند، باعث شد كه مردی تنگْ اندیش و احمق چون ابوموسی (از اشعریان كه یَمَنی بودند) درمقابل حیله گری فتنه آفرینی چون عمرو (مكّارترینِ قریش) قرار گیرد و سرنوشت تاریخ اسلام، دگرگون شود.









    1. ر. ك:ج 12، ص 61 (طبقه بندی كارگزاران امام علی/اشعث بن قیس).
    2. وقعه صفّین:21.
    3. وقعة صفّین:139 - 137.
    4. شرح نهج البلاغة:279/2.
    5. وقعة صفّین:21.
    6. وقعة صفّین:408، تاریخ الیعقوبی:188/2.
    7. وقعه صفّین:481.
    8. وقعة صفّین:482.
    9. وقعة صفّین:499.
    10. وقعة صفّین:512.
    11. شرح نهج البلاغة:280/2.
    12. وقعة صفّین:500. نیز، ر. ك:ح 2590.